چگونه کتاب بخوانیم

کتابِ چگونه کتاب بخوانیم اثر مارتیمر جی. آدلر و چارلز لینکلن ون دورن، کتابی است که در ماههای اول سال ۱۹۴۰ منتشر شده است. سایت آمازون فروش این کتاب را تاکنون ۵۰۰۰۰۰ نسخه برآورد کرده است. همچنین منتقدان ادبی این کتاب را یکی از کلاسیکهای زنده جهان مینامند. انجمن جهانی مدیریت اطلاعات نیز، کتاب آدلر را در فهرست آثاری قرار داده است که هر مدیری باید بخواند.
در قسمتی از ابتدای چگونه کتاب بخوانیم آمده است:
این کتاب برای کسانی به رشته تحریر درآمده است که علاقه دارند اهل مطالعه باشند یا دقیقتر بگوییم این کتاب مخصوص خوانندگانی است که هدف اصلی آنها کسب دانش بیشتری است.
در قمستی از پشت جلد کتاب آمده است:
نویسندگان در این کتاب تکنیکهای کاملا مفیدی را برای ردهبندی موضوعی کتابها، خوانش هوشمندانه متن و ارتباط سازنده خواننده با نویسنده ارائه میکنند و میان چهار سطح «خوانش ابتدایی، اجمالی، تحلیلی و منطقی» و «ادراک، تفکر و یادگیری» تمایز قائل میشوند.
درباره کتاب چگونه کتاب بخوانیم
کمتر کسی به این سوال فکر میکند که چگونه کتاب بخوانم!
معمولا ذهن بیشتر ما درگیر این است که باید کتاب بخوانیم و کتاب نخواندن چیز بدی است و بیشتر مشکلات ما ناشی از همین کتاب نخواندن است. اغلب ما در فکر این هستیم که آگاهی خودمان را بالا ببریم و بیشتر و بیشتر کتاب بخوانیم. همهی ما فکر میکنیم چگونه خواندن را میدانیم و نیازی به یادگیری دوباره در این زمینه نداریم. موضوع ساده است: کتاب را باز میکنیم و شروع به خواندن میکنیم. و این موضوع را از همان دوران مدرسه نیز یاد گرفتهایم. هیچوقت آموزشی در مورد نحوه مطالعه نداشتهایم و همیشه این موضوع را ساده در نظر گرفتهایم.
اما وقتی با کتابهایی مانند صد سال تنهایی یا خشم و هیاهو و یا مثلا با کتابهای فلسفی برخورد میکنیم، خود به خود پی میبریم که کلمات را خواندن و پیش رفتن فقط باعث سردرگمی میشود. پی میبریم که باید عمیقتر خواند، باید هدف نویسنده را جستجو کرد، باید بین مطالبی که خواندهایم ارتباط برقرار کرد، باید دلیل اتفاقات را از متن خارج کرد، باید به سوالهایی فکر کرد که نویسنده در کتاب تلاش دارد به آنها پاسخ دهد. همین موضوعات و سوالهایی که ممکن است برای هر خوانندهای پیش بیاید موضوع کتاب چگونه کتاب بخوانیم است.
چگونه کتاب بخوانیم ؟
پیدا کردن کتاب خوب سخت است
کتاب خوب را میتوان به دو دسته کلی تقسیم کرد. متأسفانه هر دو دسته اندک و نایاب هستند:
- کتاب خوب به واسطه محتوای خوب. این کتابها، بر اساس محتوای خوبی که دارند، پیام مناسب و بینظیری هم ارائه میدهند. کافی است که نوشتار کتاب به اندازه کافی مناسب باشد تا شما را همراه خود نگه دارد.
- کتاب خوب به واسطه مهارت خوب نویسنده. در این نوع کتب، مقدار محتوا و مطالب موجود در مقابل هنر نویسنده برای بیان مفاهیم ناچیز است. نوشتار میتواند آنقدر زیبا باشد که یک کتاب چند صفحهای مفهومی همانند کتاب چند جلدی داشته باشد.
مراحل مقدماتی
۱. انتخاب کتاب
اگر میخواهید برای دل خودتان کتاب بخوانید، برای خرید کتاب احتمالا به دو گزینه فکر میکنید: کتابهای داستانی یا غیرداستانی. از میانِ میلیونها کتاب داستانی و غیرداستانی موجود، یافتنِ کتاب دلخواه و مناسب خودتان، کار سختی است. برای شروع انتخاب کتاب، بهتر است به دو دسته از موضوعات بیندیشید: موضوعاتی که به آنها علاقه دارید و موضوعاتی که علاقهای به آنها ندارید. سعی کنید از تنوع گستردهی موضوعات کتاب غافل نشوید. برخی از انواع موضوعات ادبیات داستانی عبارتند از: داستانهای علمی-تخیلی به سبک پادآرمانشهر (عطش مبارزه نوشتهی سوزان کالینز)، داستانهای واقعگرایانه (بیگانگان نوشتهی اس.ای.هینتون)، داستانهای فانتزی (سرزمین قصهها نوشتهی کریس کولفر) و داستانهای تاریخی (بربادرفته نوشتهی مارگارت میچل).
۲. دسترسی به کتاب
شما میتوانید برای دسترسی به کتابی که انتخاب کردهاید به یکی از روشهای زیر عمل کنید:
مراجعه به کتابخانهها یا کتابفروشیها، قرض گرفتن کتاب از دوستان و آشنایان و خرید نسخههای الکترونیکی کتابها.
۳. خواندن کتاب
یک جای راحت برای نشستن پیدا کنید که از نور کافی برخوردار باشد. کتاب را باز کنید. خواندن صفحات آغازین کتاب (پیش از شروع فصل نخست) به انتخاب خودتان بستگی دارد. صفحات آغازین کتاب شامل چهار بخش سپاسگزاری، پیشگفتار، مقدمه و معرفی میشوند.
سپاسگزاری: این بخش کوتاه به فهرستی از افراد اشاره میکند که در فرایند نوشتن کتاب، بهطریقی یاریرسانِ نویسنده بودهاند. درصورت تمایل میتوانید این بخش را بخوانید. انتهای کتاب نیز ممکن است به بخش سپاسگزاری اختصاص داده شود.
پیشگفتار: این بخش به قلمِ فردی غیراز نویسندهی کتاب نوشته میشود و معمولا پس از اینکه کتاب، روشنگر راه علم یا برندهی یک جایزهی ادبی شده باشد، در نسخههای بعدیِ آن شاهد بخش پیشگفتار خواهیم بود. پیشگفتار به تعریف تجربهی ارزندهای که خواننده کسب خواهد کرد و دلایل ارزشمندی آن میپردازد.
مقدمه: این بخش به قلمِ خود نویسنده نوشته میشود و معمولا (اما نه همیشه) کوتاهتر از بخش پیشگفتار است. مقدمه اساسا مقالهی مختصری دربارهی نحوهی نگارش و شرح انگیرهی شکلگیری کتاب است. اگر به زندگی شخصی نویسنده یا فرایند خلاقانهی شکلگیری یک کتاب علاقه دارید، با خواندن بخش مقدمه میتوانید به اطلاعات باارزشی دست یابید.
معرفی: نویسندهی کتاب در این بخش مستقیما با خواننده صحبت میکند و به معرفی کتاب، مرور محتوای آن و ایجاد انگیزه در خواننده میپردازد. بخش معرفی معمولا برای کتابهای غیرداستانی نوشته میشود. اگر تمایل ندارید پیش از شروع داستان، کوچکترین بخشی از داستان لو برود، بهتر است بخش معرفی را پس از اتمام کتاب بخوانید.
۴. استراحت
وقتی غرق خواندن یک کتاب جذاب میشوید، گذشت زمان را احساس نمیکنید. سعی کنید در یک حالت نشسته، زمان زیادی را صرف خواندن نکنید. شما میتوانید به کمک تایمرِ گوشی یا ساعت، زمان استراحت یا رسیدگی به کارهای دیگرتان را از دست ندهید. هنگام بستن کتاب، گذاشتن نشانهی کتاب بین صفحات را فراموش نکنید.
5.زمان و موقعیت خواندن کتاب همهچیز است
ممکن است ما عاشق کتاب خاصی بوده باشیم اما همیشه و هرزمانی نمیتوانیم آن را باز و شروع به خواندنش کنیم. هر کتاب جا و مکان خاصی دارد. روزی یکی از دوستانم دستنویسی از کتابش را به من داد، این کتاب بیشتر جنبه دستنوشته داشت؛ اما دوست نویسنده عزیزم یک خواسته کوچک از من داشت، این کتاب را فقط مواقعی که میگوید باید میخواندم. دقیقاً همینطور هم شد مواقعی که شروع به خواندن کتاب غیر از زمانهای پیشنهادی توسط دوستم میکردم، بعد از چند دقیقه تصمیم به بستن و نیمهتمام گذاشتن کتاب میکردم.
همچنین این احساس برای من بسیار آشنا بود. مواقعی که تصمیم به خواندن کتابهای فلسفی میگیریم، دوست ندارم هر بیست ثانیه در اتاقم باز و بسته شود. خواندن فلسفه تمرکز زیادی لازم دارد و در محیطهای عمومی نمیتوانیم حواس خودمان را جمع و به نتیجه مطلوب از خواندن کتاب دست پیدا کنیم. از این رو باز هم میتوانم بگویم، هر کتاب جایی و هر موضوع مکانی دارد. علاوه بر درک بهتر موضوعاتی که نیاز به تمرکز دارند در محیطهای آرامتر، سرعت خواندن کتاب و متون هم افزایش مییابد.
نکته کوچک دیگری در این بحث باقی مانده است. برخی از موضوعات همانند فلسفه که نیاز به سنین خاص برای درک بهتر دارد، عموماً بر اساس مقتضی سنی باید خوانده شوند. خواندن زودهنگام کتاب فلسفی به واسطه ثقیل بودن مطالب باعث ترد شدن خواننده از مطالب این چنینی حتی تا بعد از سنین مناسب کتاب شود.
خواندن مجموعهی اشعار و مقالات
۱. به فهرست مطالب و فهرست راهنما نگاهی اجمالی بیندازید
بیشتر کتابهایی که حاوی بخشهای کوتاه و بسیار زیاد هستند، فهرست مرتب و روشنی از مطالب را برای سهولتِ کار خواننده در صفحات نخستین کتاب قرار میدهند. فهرست راهنما نیز در صفحات پایانی کتاب قرار دارد که شامل واژگان کلیدی و دیگر واژگان و اصطلاحات مهم با ذکر صفحات آنها میشود.
خواندن مجموعهی اشعار یا مقالات درصورتیکه شامل فهرست مطالب باشد، آسانتر است. بدون وجود فهرست مطالب باید کتاب را از آغاز بخوانید، درحالیکه با وجود چنین فهرستی میتوانید مطالب جالب را پیش از باقی مطالبِ کسلکننده یا نهچندان چشمگیر بخوانید.
۲. مطالب را بر حسب سلیقه بخوانید
اگر مجموعه اشعاری مانند شاهنامهی فردوسی و منطقالطیر عطار را کنار بگذاریم باقی کتابهای شعر و مجموعه داستانهای کوتاه را میتوان به هر ترتیب دلخواه خواند.
این مزیتِ مجموعه نوشتههای کوتاه است که میتوانید برحسب سلیقهی شخصی خودتان از آنها استفاده کنید، مثل پروانه از این شاخه به آن شاخه بپرید و از هرکجای کتاب که دلتان خواست، شروع به خواندن کنید و مجبور نباشید از ابتدا تا انتهای کتاب را بخوانید و منتظر رسیدن به بخشهای جذاب آن باشید.
وقتی برحسب سلیقه خودتان به بخشهای جذابتر کتاب خوگرفتید، رفتهرفته نسبت به بخشهایی که قبلا ملالآور بهنظر میرسیدند، کنجکاو میشوید و به آنها هم علاقه نشان میدهید.
۳. مطالب را با علاقه و اشتیاق بخوانید
با مطالبی که میخوانید زندگی کنید و با تأکید بر بخشهای جذاب کتاب، آن را به بخشی از زندگی خود تبدیل کنید. اگر بخواهید با خونسردی و بیتفاوتی به صورت خطی، از ابتدا تا انتهای کتاب را بخوانید، لذت زیادی از آن نخواهید برد.
یادداشتبرداری کنید و در یادداشتهای خود شمارهی صفحه یا اسامی نویسندگانی را که از آنها یاد میشود بنویسید تا در آینده بهراحتی به یک فهرست کامل از نکات مهم کتاب دسترسی داشته باشید.
برای خط کشیدن زیر مطالب مهم یا جالبتوجه از مداد استفاده کنید.
تکرار میکنیم: کتاب را بادقت مطالعه کنید و دربارهی آنچه میخوانید بیندیشید تا از دریچهی خواندنِ کتاب به آگاهی دست یابید.
کتابخوانی یک فرایند شخصی است
برای یک موضوع یا کتاب میتوان چندین برداشت کرد. گاهی اوقات برای یک نفر در عین حال که یک کتاب بسیار ارزشمند است برای دیگری بیمعنی و خالی از محتوا به نظر میرسد. به همین دلیل است که من هیچ وقت کتابی را با قطعیت معرفی یا تعریف نمیکنم.
یکی از دوستانم با خواندن کتاب «شیر و عسل» از روپی کور بسیار تحت تأثیر قرار گرفته بود. این شوق او باعث شد تا کتاب را به من معرفی کند. این کار همیشگی من و او بود تا کتابهایمان را به همدیگر و دیگران معرفی کنیم. این بار او از من خواست کتاب را بخوانم و معرفی کنم. متأسفانه من برای چند ساعت قطعههای مختلفی از کتاب را مطالعه کردم تا بتوانم مفهومی که دوستم از آن سخن میگفت را برداشت کنم، اما متأسفانه هیچ اتفاق خاصی نیفتاد.
بخشی از این بیعلاقگی و عدم برانگیختگی شوق و شور من یا شما نسبت به کتابی که دیگران آن را بسیار موفق میدانند میتواند مربوط به شخصیت، ارزشهای تعریف شده برای شما همچنین فردیت باشد. علاوه بر این عواملی که در این مقاله به مانند زمان و مکان که به آنها اشاره شد هم بیتأثیر نیستند. شاید اگر جای دیگری کتاب را میخواندم، نظر دیگری داشتم.
اگر ما بخواهیم از خواندن لذت ببریم، به دست گرفتن و نگاه کردن به هر متنی میتواند لذتبخش باشد. همچنین کتاب خواندن زمانی که فواید آن برای رشد شخصیتی ما بیش از موانع آن باشد، تبدیل به یک موهبت میشود.
دیدگاهتان را بنویسید